سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش گرفتن گرچه رسم وسنت ماست

بگذار سر بسته بماند چیزی نگویم

کم سو تر از چشمان من چشمان زهراست

بگذار از گریه های زهرا چیزی نگویم

در عصر عاشورا النگوهایم گم شد

از غارت خلخال ها بگذار چیزی نگویم

گفتم به تو انگشترت را در بیاور

از کاروان بی حیا بگذار چیزی نگویم

در کوچه های کوفه ناموست زمین خورد

از وداع آخرت بگذار چیزی نگویم

شاگردانم سنگسارانم کردند

از چهره های آشنا بگذار چیزی نگویم

بی آبروها چادرم را پس ندادند

از این به بعد ماجرا را بگذار چیزی نگویم

از خیزران خوردن لبت بگذار چیزی نگویم

از خاطراتم بگذار چیزی نگویم

حتی کمی مختصرتر بگذار چیزی نگویم

حتما خبر داری مرا به بازار بردند

آن هم بماند بگذار چیزی نگویم

از گریه هایم تا سحر بگذار چیزی نگویم

طفلی سکینه داشت جان میداد از درد

دق میکنم اگر چیزی نگویم

شرمنده ام که درد دل کردم برادر

با تو چگونه!

بی تو چگونه!

خانه برگردم برادر!؟





تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/2 | 12:17 صبح | نویسنده : سمیرا | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
چت روم | قالب وبلاگ
دانلود نرم افزار
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ