هر چند دورم کردی از خود، از خدا هم
در بحر عشقت همچنان غرق گناهم
هر چند می دانی که خواهم مرد بی تو
ترسم بگویی عشق پاکت را نخواهم
مهر سکوت بر لبم زد چشم کالت
روزی که شد درگیر با عمق نگاهم
اما من و این دل نمی مانیم خاموش
آواز عاشق پیشگی خوانیم با هم
بغض فرو خورده کنون گردیده فریاد
فریاد تنهایم،غریبم،بی پناهم
من بی تو امیدی ندارم نازنینم
رفتند یاران و رفیقانم، شما هم؟
گرمیروی این را بدان .............
در انتظار نامه تو چشم به راهم
اما زبانم لال اگر بعد از صباحی
رفتند از یادت فغان و اشک وآهم
اما زبانم لال اگر با قاصدک ها
پیغام بفرستی که وصلت را نخواهم
یک آرزو دارم وآنکه هرگز
بختت نگردد مثل این روز سیاهم
بختت نگردد مثل این روز سیاهم